میدونی بعضـی روزا دیگـــه
نه خاطره ...
نه بغــض ...
نه اشک ...
هیچ کدوم دردی ازت دوا نمی کنه ...
می شینی و زل می زنی یه گوشه
زانوهــاتو بغــــــل می کنی
و با خــودت میگی:
دیگه زورم نمی رسه...
+
تاریخ | چهارشنبه 93/4/25ساعت | 11:7 عصر نویسنده | عسل
|
نظر
دلم تنگ میشود
چشمانم باران میخواهد
خدایا!
فرو بردن این همه بغض روزه را باطل نمیکند؟
+
تاریخ | چهارشنبه 93/4/25ساعت | 11:0 عصر نویسنده | عسل
|
نظر
این روزها خدا هم
از حرفهای تکراری من خسته است
چه حس مشترکی داریم من و خدا.
او...
از حرفهای تکراری من خسته است
و من...
از تکرار غم انگیز روزهایم...
+
تاریخ | چهارشنبه 93/4/25ساعت | 6:46 صبح نویسنده | عسل
|
نظر
می بینی مادر ؟!
دیگر گریـــه هم غم هایم را تسکــین نمی دهد...
سلــطان غــــم ،
بگو مُـــسـکنت چیست؟
فـرزندت از پای درآمده ...
+
تاریخ | چهارشنبه 93/4/25ساعت | 6:42 صبح نویسنده | عسل
|
نظر
خیالم راحت شد..!
وقتی دیدم خدا را هم به خاطر بهشت جهنمش دوست دارند
تازه فهمیدم برای به دست آوردن آدمها باید بدهی.
غرور تن دروغ احساس....
+
تاریخ | چهارشنبه 93/4/25ساعت | 6:39 صبح نویسنده | عسل
|
نظر
|
|
|