سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هِے لاس با سیگار، در خانه اے تاریک
فرقے ندارد "کنت" یا "بهمنے" باریک...

وقتی تجاوز شد شبها بر افکارت
تا صبح بیدارے با دود سیگارت....

یک اسم در مغزت هِے می شود تکرار
لعنت به نامے که...لعنت به این نـُشخوار...

هِی چای میریزے.... هِے کام میگیرے
این مرگ تدریجیست آرام میمیرے...

از وحشت کابوس از شام بیدارے
از خانه می ترسے از خواب بیزارے..

سیگار با سیگار ، چایے پس از چایے
هِے لاس با فنجان.... لعنت به چنین شبهایے


+ تاریخ | دوشنبه 93/10/8ساعت | 7:17 عصر نویسنده | عسل | نظر

چه بد کردم در حق خودم که هر کسی را دوست دانستم

با هر کسی درد دل کردم چه بد کردم که ساده گی کردم درد دل کردم حرف زدم

حس کودکی را دارم که میان دوستانش تنها گوشه ای ایستاده و میگرید و به او میخندند

دیگر دوستتان ندارم دیگر حرف نمیزنم حالا بخندید اگر اندوه دیگری شادی شماست تا ابد بخندید ...

 

 

کپی ممنوع..


+ تاریخ | چهارشنبه 93/10/3ساعت | 11:45 عصر نویسنده | عسل | نظر

هیچ کس قلب کوچکم را لمس نکرد..

هیچ کس ارامشم نشد ..

هیچ کس اندوهم را از پس لب خندانم ندید..

هیچ کس نفهمید عسل بودن به اندازه کافی تلخ بود که دیگر نخندم..

عسل بودن تلخ بود چون با کام تلخ باید شیرین میبودم

با همه اندوهم میخندیدم هیچ کس پای دلم ننشست..

 

 

 

(کپی ممنوع)

 


+ تاریخ | چهارشنبه 93/10/3ساعت | 11:41 عصر نویسنده | عسل | نظر

قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Time spent here:
کد جاوا در قالبسرا