سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چه بد کردم در حق خودم

که هر کسی را دوست دانستم

با هر کسی درد دل کردم

چه بد کردم که ساده گی کردم

درد دل کردم حرف زدم

حس کودکی را دارم که میان دوستانش

تنها گوشه ای ایستاده و میگرید

و به او میخندند

دیگر دوستتان ندارم

دیگر حرف نمیزنم حالا بخندید

اگر اندوه دیگری شادی شماست تا ابد بخندید ...

(عسل نوشت)


+ تاریخ | شنبه 94/7/18ساعت | 11:12 عصر نویسنده | عسل | نظر

خدایا ...کجایی؟!...یا تو ازم دلگیری و دوری میکنی یا من ترکت کردم و بیخیالت شدم ....هر چی که هست بیخیال ...

 

.معذرت ...العفو ... .بشتاب به من..پناهم بده  یا  ......!

این روزها حس میکنم کمرم  زیر بار این همه مشکل و بلا و نکبت داره خم میشه ...داره  که نه! خم شده ... به ظرفیتم       

 نگاه نکردی.....   نمیتونم قد راست کنم زیر بار این همه مشکل ..خدایا من آدم این همه امتحانت نیستم ....

دلم گرفته !!!کجایی خدا شونت میخوام .....له شدم ....له شدم زیر بار این همه بلا که حتی اجازه دم زدن هم ندارم ...!

شونت  بده ...آرومم کن تا بتونم ادامه بدم ...نذار ببرم ...

خدایا جوابگوی این روزایی که داره میره و من دارم پرپر میشم و  کی میده ..روزایی که حسرت یک خنده مونده رو دلم ..

.روزایی که دلم آشیونه میخواد ....دلم ...نفس تازه میخواد

دلم هوا میخواد ..هوای اطرافم سنگین ..نفس که میکشم کم میارم ...دلم گرما میخواد ...!


سخته خدا باور کن سخته ..جواب روزایی که هر کس و ناکسی بهم زخم زبون زد ..سرمو پیش هر از خدا بیخبری خم کردم ....!

 


اصل نوشت: از اینکه ما را  این همه محتاج خلق کردی خدایا ازت دلگیرم ..!چرا؟!!

 

دلم تنگ خدا ..کجایی؟!!کم پیدایی  ....بغض منو بی جون کرده ....

 


+ تاریخ | چهارشنبه 94/7/15ساعت | 3:38 عصر نویسنده | عسل | نظر

 

دلم سخت گرفته است...

 

با چشمایی بارانی و دلی پر غم...

 

خدایا کی تمام میشود روزهای غم انگیز دفتر عمرم؟؟

 

دیگر طاقت اینهمه غم را ندارم...

 

من چه کنم با حجم غریبانه های دلم؟؟

 

من چه کنم با دلم که در خون میغلتد؟؟

 

منم و دل پرخونم!!!

 


+ تاریخ | چهارشنبه 94/7/15ساعت | 2:50 عصر نویسنده | عسل | نظر


اینکه درد داشته باشی یه درده

اینکه کسی نفهمتت هزار درد

اینکه دلت گیره یه درده

اینکه طرفت حالیش نیست هزار درد

اینکه الان داغونی یه درده

اینکه تو بزور تیکه های خورد شدتو جمع کردی و پاشدی

یه نگاه به دور و اطرافت کردی و بعد یهو

به طرز عجیبی

شکستی

هزار درد

درد اصلی از جایی شروع میشه

که حتی توان حرف زدن نداری

ازت میپرسن چته؟ تا میای دهن وا کنی

چشات پر از اشک میشه

درد اصلی از جایی شروع میشه

که مجبورت میکنن فراموش کنی

از جایی شروع میشه که توان نداری حتی فراموش کنی

از جایی شروع میشه که دست تو نیس

خورد شدی

شکستی

بعد میشنوی : تموم شده کاریش نمیشه کرد

...

به امید روزی که همه ی کسایی که شکست خوردن تو هر زمینه ای

بتونن محکم رو پاشون بمونن

خاطرات تموم نمیشن

فقط تمومت میکنن

من اینو با پوست و گوشتم حس کردم

مشکل اینجاست راه نجات رو گم کردم

نمیدونم خسته شدم رو چطور بنویسم که خسته شدم معنی بده

دلم میخواست فیلم زندگیمو بزارم

بشینم رو صندلی یه چایی دستم

ریز ب ریز نگاه کنم

و اِدیتِش کنم

"  خدایا ؟ عوض میکنی زندگیمو؟ "

دلنوشته از هنگامه

 


+ تاریخ | چهارشنبه 94/7/8ساعت | 12:8 عصر نویسنده | عسل | نظر

قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Time spent here:
کد جاوا در قالبسرا