نذر کرده ام یک روزی که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که:
زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید ارام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
یک روزی که خوشحال تر بودم
می ایم و مینویسم که
"این نیز بگذرد"
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
اب از اسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است
یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی رو پاییز میگذارم
که یادم بیاید که زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم میشود
رنگارنگ ..از همه رنگ..بخرو ببر..
یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا میکنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی
لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهارو پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
وهیچ اسیاب ارامی بی طوفان...
+
تاریخ | یکشنبه 93/4/1ساعت | 6:6 عصر نویسنده | عسل
|
نظر
|
|
|