|
||
حکایت ما .. شبیه بچه ای شده که بیقراری کند.. و بعـــــ د .. شکلاتی برای خفه کردن صدایش ! .. در حلقومش بچپاننــــــــــد ...! ..!! اگر دوست نداری ؛ گوشهایت را بگیـــــــــــــر ..نشنــــــــــو ! مثل آن روزهـــــــــا که نشنیدی ام.... ندیدی ام .... رفتی ..! من شکلات نمیخواهم ! من "یکی " را میخواستم ..ازاین شکلات های تلخ بــــــــــود !.... تمام شد ...حالا دیگر هیچ نمیخواهم ...حتی شکلات !
+
تاریخ | چهارشنبه 93/5/22ساعت | 2:7 عصر نویسنده | عسل
|
بدون نظر
|