هِے لاس با سیگار، در خانه اے تاریک
فرقے ندارد "کنت" یا "بهمنے" باریک...
وقتی تجاوز شد شبها بر افکارت
تا صبح بیدارے با دود سیگارت....
یک اسم در مغزت هِے می شود تکرار
لعنت به نامے که...لعنت به این نـُشخوار...
هِی چای میریزے.... هِے کام میگیرے
این مرگ تدریجیست آرام میمیرے...
از وحشت کابوس از شام بیدارے
از خانه می ترسے از خواب بیزارے..
سیگار با سیگار ، چایے پس از چایے
هِے لاس با فنجان.... لعنت به چنین شبهایے