سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوچ همان کوچ بود

سفر همان سفر

شاید فقط جای لحظه ها عوض شده بود!!

تنهایی همان بود همان تنهایی همان....

من هم اگر چیزی نگفتمِ

از روی عادت بود و تکرار

افسوس حرفی هم اگر هست اینست

خستـــــــــــــــــــــــــه ام


+ تاریخ | سه شنبه 93/2/23ساعت | 3:36 صبح نویسنده | عسل | نظر

مینویسم چون حالم خیلی بده خیلی.واسم مهم نیس کی میخونه اینارواشنایاغریبه.

خسته شدم خیلی خسته شدم.الان فقط اشکام میاد.

چراهمه بدون اینکه بشناسمن درموردم قضاوت میکنتن؟اونایی ک بهم نزدیکن ومیشناسمن میگن خیلی سادم خیلی دلم پاکه خیلی مهربونم ولی این4نفرکافی نیستن چرابقیه نمیشناسنم چرااخه نشناخته هرچی دلشون میخواد واسم میگن؟چرا؟چ گناهی دارم که خدااینجوری مجازاتم میکنه؟دارم دق میکنم.من نمیتونم تحمل کنم نمیتونم...

چراوقتی یکیودوس داری دوستت نداره وقتی یکی دوستت داره تواونو دوس نداری و وقتی دوتاتون عاشق همین نمیزارن باهم باشین وجداتون میکنن بی توجه ب قلب واحساستون؟؟؟؟؟

ازخاطرات متنفرم متنفر.کاش میشدخاطرات روپاک کنی واسه همیشه.کاش میشد بعضی حرفا بعضی صداهارو فراموش کنی.کاش میشد باصدای هیشکی اروم نشی.احساس خفگی دارم.

خدایاکمکم کن.خودت این بلاروب سرم اوردی توخواستی اینجوری بشه پس چراحالا هوامونداری؟چراارومم نمیکنی خدا؟چرا ی راهی ی نوری نشونم نمیدی؟؟؟ چراذره ذره اب شدنم واست مهم نیس؟چرانشستی و عذابموتماشامیکنی؟؟من ی دخترم بای دنیا احساس.توداری همه احساساتمومیکشی.داری نابودم میکنی.خدایامن ی دخترم بااین دردایی که میدی مرد نمیشم.نمیشم بخدا.هیشکی نمیفهمم.عذابم واسه هیشکی مهم نیست.

چراب بعضی چیزاعادت میکنیم که نبودش عذاب باشه واسه وجودت؟؟؟

خدایا حالم بدهوخدایاخواهش میکنم کمک کن.مرحم باش خدا.

خدایا...

دیگه نمیتونم بنویسم همه بدنم داره میلرزه.اشکامم که امون نمیده نمیزاره صفحه مانیتوروببینم.

بسه خدا بسه...گریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آور


+ تاریخ | پنج شنبه 93/2/18ساعت | 11:1 عصر نویسنده | عسل | نظر

این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس !


تــــــــو بنویس ...


از دلتنگی هایتــــــ، از دردهایتــــــ ، از حــــرف هایت ...


از هرچه دلتـــــ می گوید !


بنویس برایـــــــــم...


+ تاریخ | پنج شنبه 93/2/18ساعت | 10:21 عصر نویسنده | عسل | نظر

برای تو...

روزها در پی هم می آیند و می روند...

و من هنوزهم خاطرات عشق یکطرفه ام را مرور می کنم...

چه شد که من عاشقت شدم؟؟؟

کدام لبخند تو مرا رسوای عالم کرد؟؟؟

کدام نگاه گرمت به دلم چسبید؟؟؟

چه شد که حس خواستن تو در من زنده شد؟؟؟

چه شد که با خود فکر کردم به من نه نخواهی گفت؟؟؟

هرجا هستی باش...

روزگارت شاد شاد...

اما من عجیب دلتنگم...

باورم کن...

پ.ن: عجیب دلتنگتمگریه‌آور

+ تاریخ | پنج شنبه 93/2/18ساعت | 2:55 صبح نویسنده | عسل | نظر

قسم به ماهیان قرمزی که درغربت و تنهایی زندگی میکنند...

به گل های آفتابگردان که همیشه دلتنگ نورند...

دلم برای نگاه تو تنگ شده...

به کبوترانی که ناگهان در سینه آسمان گم میشوند...قسم...

دلم کودکانه برایت پر پر میزند... گریه‌آور


+ تاریخ | پنج شنبه 93/2/18ساعت | 2:51 صبح نویسنده | عسل | نظر

قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Time spent here:
کد جاوا در قالبسرا